همیشه تولید کنندگان و فروشندگان به دنبال فروش بیشتر و کسب درآمد بیشتر هستند، برهمین اساس از انواع شگردها و روش ها برای افزایش آمار فروش استفاده می کنند. از کاهش قیمت تا شایعه کردن بالا رفتن قیمت ها، این ها برخی کارهایی هست که در دنیای تجارت امروز صورت می گرد و در این مقاله که با عنوان بازاریابی حیله گرایانه در خدمت شما هستیم بدون قضاوت در مورد خوب یا بد بودن این کار نوعی از بازاریابی را به شما معرفی خواهیم کرد.
همانطور که اشاره شد همیشه کسب و کارها کارشان را با صداقت جلو نمی برند و گاهی برای پیشرفت دست به کارهایی میزنند که چندان عادی و رایج نیست. یک بازاریاب شرکت دارویی خاطره ای را برای ما تعریف کرد، که تصمیم گرفتیم در قالب این مطلب برای شما بازگو کینم.
شخص بازاریاب بعد از گفتن رقابت شدید در فروش محصولات دارویی گفت روز اولی که برای استخدام به شرکت دارویی … رفتم مدیر فروش شرکت از سوابق کاریم پرسید و من چون جوان بودم و سابقه کاری مناسبی نداشتم مورد عنایت مدیر قرار نگرفتم و رد شدم، ولی در حال خارج شدن از اتاق فکری به ذهنم رسید.
به مدیر فروش گفتم من را امتحان کنید، مدیر کمی نگاهم کرد و گفت اگر نتیجه مطلوب نگیری حقوقی دریافت نمی کنی، گفتم اشکالی نداره میخوام خودم را محک بزنم.
همین شد که قرار شد من با یک محصول راهی داروخانه ها بشم و اگر تونستم در یک ماه ۱۰ میلیون فروش داشته باشم با حقوق و مزایای خوب و البته بیمه استخدام بشم. ۱۰ میلیون برای من مبلغ بالای بود مخصوص که قیمت خود محصول در حدود ۳۹ هزار تومان بود و این یعنی فروختن ۲۶۰ محصول
در هر صورت حرفی زده بودم که نمی شد از آن برگشت، پس تعدادی بعنوان نمونه بهم دادن و من با معرفی نامه و کاتالوگ رفتم سراغ داروخانه ها، خوب باید حدس زده باشید که داروخانه اول گفت نه، داروخانه دوم گفت نه و به همین شکل ادامه داشت تا غروب شد و من خسته و درمونده رفتم خونه
رفتم خونه، جواب سلام هیچکس را ندادم و یک راست رفتم اتاقم تا با اولین شکست کاریم خلوت کنم، اینقدر خسته بودم که خوابم نمی رفتم، عصبانی بودم و فکرم مشغول بود، فقط شانسی که آورده بودم محصولی که بهم برای فروش داده بودن یک شربت طبیعی برای افزایش انرژی بود. پس خودم را مهمون کردم و یک شربت ۳۹ هزار تومنی برای خودم باز کردم.
خوب اینجوری شد که چیزی نفروختم و ۳۹ت هم زیان کردم، اما واقعا شربتش تاثیرگذار بود چون فکری به ذهنم رسید که باعث شد متحول بشم.
فردای همان روز بجای اینکه کلی محصول همراه خودم بکشم با یک شیشه شربت خالی که خودم مصرف کرده بودم به داروخانه رفتم، اما این بار بعنوان خریدار رفتم نه فروشنده
البته روی شیشه شربت یک برچسب هم زده بودم که مشخصات تامین کننده که خودم باشه روی برچسب پرینت شده بود.
در داروخانه به مسئول فنی داروخانه گفتم، من از این شربت میخوام، کلی از تاثیرش و رضایت خودم گفتم و گفتم با هر قیمتی باشه حاضر به خریدش هستم. مسئول داروخانه کمی نگاهم کردم گفت، واقعا اینقدر اثر داشته؟
گفتم آره، خیلی خوب بودش، من حتما میخوامش
دکتر گفت، امکانش هست این شیشه پیش من باشه، من هم از خدا خواسته گفتم، البته
شیشه را دادم و از داروخانه خارج شدم، هنوز ۲۰ دقیقه از خروجم نگذشته بود که تماس گرفته شد، ولی چون من احتمال دادم صدام شناسایی بشه جواب ندادم، غروب که شد با تنها تماس اون روز تماس گرفتم.
بعد از صحبت های معمول دکتر گفت من از شربت … میخوام و من گفتم فعلا موجود نیست و آخر هفته با تاریخ جدید از کارخانه به ما تحویل داده میشه، دکتر گفت من یک عدد میخوام، من هم با غرور گفتم این شربت فروش بالایی داره و ما سفارش کمتر از ۱۵ عدد را ارسال نمی کنیم.
خلاصه اینکه اولین سفارش با ۱۵ عدد ثبت شد، من به شرکت رفتم، خدمت مدیر فروش رسیدم و بدون توضیح گفتم ۱۵ عدد فروختم و بعد همه شیشه های پر را روی میز گذاشتم و گفتم مسئول ارسال شما باشید و من به فروش برسم، فقط لطفا ۱۰ تا شیشه خالی بهم بدید.
فکر کنم ادامه ماجرا و موفقیت های من دیگه روشن باشه.
امیدواریم مطلب بازاریابی حیله گرایانه برای فروش سریع مورد توجه شما قرار گرفته باشه